نقد و بررسی قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us – موبوگیم
قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us به خوبی موفق شد تا بار دیگر بینندگان را با حال و هوای سریال آشنا و زمینه را برای ادامه داستان مهیا کند.
فصل دوم سریال The Last of Us محصول شبکه اچبیاو با فصل اول خودش توانست به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند و از آن بهعنوان یکی از بهترین اقتباسها از بازیهای ویدیویی یاد کنند و همین نیز سبب شده تا انتظارات زیادی از این مجموعه در بین مخاطبان شکل بگیرد و همه مشتاقانه منتظر شروع فصل دوم باشند.
قسمت اول فصل دوم اما راهی خلاف کلیشههای رایج آغاز فصلهای جدید در دنیای سریال را انتخاب میکند؛ این قسمت بهجای اینکه صحنههای اکشن یا شوکهای روایی را در همان ابتدا به نمایش بگذارد و سعی کند تا شروعی طوفانی داشته باشد، مخاطب را وارد فضایی سرد، آرام و بهشدت درونی میکند. این قسمت نه برای خلق هیجان لحظهای، بلکه برای کاشت بذر احساسات، اضطراب و تقابلهای روانی آمده و سعی در زمینهسازی برای قسمتهای مهیج بعدی دارد که در این کار نیز موفق میشود.
پیامدهای تصمیمی بزرگ

در مرکز روایت قسمت اول از فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما، مسئله پنهانکاری و پیامدهای تصمیمی مهم قرار دارد. این قسمت از سریال ما را به جامعه جکسون میبرد؛ شهرکی که بهظاهر امن به نظر میرسد ولی در واقع آغشته به سکوتهایی خفهکننده است. شخصیتهای مختلف در اینجا اکنون بهجای فرار از زامبیهای ترسناک، باید از خاطرات و دروغهایشان فرار کنند و با کشمکشهای ذهنی دست و پنجه نرم کنند.
الی با هنرنمایی بلا رمزی دیگر یک دختر نوجوان پرشور نیست؛ او حالا با نگاههایی سرد، کنجکاویهای پنهان و نوعی سردرگمی اخلاقی درگیر است. این طور به نظر میرسد که او حقیقت ماجرا و اتفاقاتی که در بیمارستان فایرفلایها افتاده را حس کرده اما هنوز سعی نکرده تا هر طور که شده حقیقت را از جوئل جویا شود. این تنش پنهان بین شخصیتهای الی و جوئل، بهصورت زیرپوستی در تمام دیالوگها، فریمها و حتی مکثها در قسمت اول فصل دوم سریال حس میشود.
در این قسمت از سریال، هیچ نقطه اوجی برای داستان به سبک کلاسیک وجود ندارد. بلکه سریال تصمیم گرفته تمرکزش را در این قسمت بر گسترش بحران درونی شخصیتها بگذارد و همچنین سعی کند تا برای اتفاقات مهیج و دلهرهآوری که در آینده رخ خواهند داد، زمینهسازیهایی انجام بدهد؛ تصمیمی که جسورانه اما بسیار مؤثر واقع شده است.
عذاب وجدان برای بقا

یکی از موضوعهای اصلی که در قسمت اول فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما ملموس بود، عذاب وجدان است؛ مسئلهای که به نحوی ادامهای طبیعی بر پایان فصل اول محسوب میشود، فصل اولی که با تصمیم جنجالی جوئل به نقطه پایان رسید. فصل دوم برخلاف اغلب داستانهای آخرالزمانی که بر بقا یا خطرهای بیرونی تمرکز دارند، به جهان درونی آدمها نیز میپردازد.
مسئله دیگر نیز دروغ و حقیقت است. آیا حقیقت همیشه باید گفته شود؟ آیا نجات، وقتی به قیمت جان دیگران باشد، ارزش اخلاقی دارد؟ این سؤالات فلسفی، بهصورت غیرمستقیم در کل این قسمت از سریال طنینانداز شده بودند. این قسمت از سریال همچنین بررسی مسائلی همچون هویت و دگرگونی شخصی را مطرح میکند. شخصیت الی در حال بازتعریف خود است؛ نگاههای طولانی او به آینه، نقاشیها و حتی نوع راه رفتنش در شهر، همه نشانههایی از شخصیت در حال تغییر اوست.
روایتی کند اما شخصیت محور

همانطور که در بالا گفته شده بود، قسمت اول از فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما بیشتر روی زمینهسازی و پایهریزی داستان تمرکز دارد و از همین رو، ساختار قسمت اول فصل دوم بهوضوح با هدف خلق یک تجربه روانشناختی طراحی شده است. سریال از ریتمی آهسته اما حسابشده برخوردار است و ابتدا موقعیت و وضعیت جدید شخصیتها را معرفی میکند و سپس بهتدریج آنها و وضعیت بحران درونی آنها را شرح میدهد.
نکته کلیدی در ساختار این قسمت از سریال، استفاده از فضاهای پر از سکوت است. برخی از صحنهها بدون دیالوگ یا با حداقل گفتوگو طراحی شدهاند تا بیشتر از طریق نگاه، تنفس و زبان بدن، احساس منتقل شود. این سکوتها نه نشانهی خلأ، بلکه ابزاری برای تشدید تنش روانی هستند. نویسندگان این قسمت با درک عمیق از شخصیتها، از دیالوگ بهعنوان ابزار اصلی بهره نمیبرند، بلکه از غیاب دیالوگ استفاده میکنند. سکوتهای میان دیالوگها، مکثها، و نگاههای ردوبدل شده، در واقع اطلاعات بیشتری درباره شخصیتها میدهند تا هزار جمله.
نوشتار این قسمت از سریال آخرین بازمانده از ما از فرم نمایشی صرف فراتر میرود و وارد قلمرو درام فلسفی میشود. در قسمت ابتدایی از فصل دوم سریال، جوئل و الی، دیگر درگیر تهدید خارجی نیستند، بلکه اکنون درگیر معنا و مفهوم انتخابهایشان هستند. این رویکرد، نشان از بلوغ سریال در پرداخت درام دارد.
تمرکز روی روان شخصیتها

کارگردانی این قسمت از فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما بر مینیمالیسم بصری و تمرکز روی روان شخصیتها بنا شده است. دوربین اغلب در فاصله نزدیک قرار میگیرد، حرکات نرم دارد و زاویههای دیدی انتخاب میکند که باعث میشود تا بیننده به جای اینکه فقط یک تماشاگر باشد، حس همراه بودن با کاراکترها را به دست بیاورد.
نورپردازی سرد جکسون، تضاد عجیبی با مفهوم امنیت دارد. این انتخاب، بر دروغ بودن آرامش و ایمن بودن اینجا تأکید میکند. خانهها، اتاقها و حتی فضاهای عمومی شهر، با ترکیب سایه و نور، حس خفقانآور اضطراب را منتقل میکنند. قاببندیها نیز نشاندهنده احساساتی مثل انزوا و ترس هستند.

بلا رمزی در نقش الی، توانسته اجرای بسیار خوبی را ارائه بدهد. او در این قسمت با کمترین کلمات ممکن، بیشترین احساسات را منتقل میکند. بازی او کاملاً درونی، حسابشده و قابل باور است. پدرو پاسکال نیز در نقش جوئل، با نگاههای پنهانکارانه و سکوتهای مضطرب، سنگینی انتخاب خود در پایان فصل قبل را به تصویر میکشد. حضور کوتاه ابی نیز با قدرت طراحی شده است. بازیگر این نقش، تنها با چند حرکت، تنشی خاص و تهدیدی ناگفته را وارد روایت میکند؛ تهدیدی که میدانیم دیر یا زود، مرکز داستان خواهد شد.
با این حال، یکی از برجستهترین بخشهای مربوط به بازیگران قسمت اول فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما، هنرنمایی درخشان و خیرهکننده ایزابلا مرسد در نقش دینا است. این بازیگر به زیبایی توانسته این نقش را به تصویر بکشد و با سرعت ارتباطش با بینندگان را رقم بزند. جذبه و کششی که این بازیگر در هنگام ایفای نقش دینا در کنار دیگر بازیگران همچون پدرو پاسکال و بلا رمزی دارد، سبب شده تا رابطه میان این شخصیتها بسیار بهتر حس شود.
تأثیر موسیقی در فضای سریال

موسیقی متن ساختهی گوستاوو سانتائولایا بار دیگر بهجای اینکه به صورت مستقیم در این سریال باشد، بیشتر نقش فضاسازی روانی را ایفا میکند. گیتارهای آکوستیک، نُتهای کشیده و اندوهبار و استفادهی هدفمند از سکوت، فضای درونی شخصیتها را به صدای بیرونی تبدیل میکنند و باعث میشوند تا مخاطبان بهتر درگیر این سریال شوند.
در بسیاری از صحنهها، اصلاً موسیقی وجود ندارد. تنها صدای محیط، صدای باد یا حتی صدای نفس کشیدن الی شنیده میشود. این انتخابها باعث میشود بیننده بهجای شنیدن، بیشتر محیط و وضعیت را حس کند. طراحی صوتی در این قسمت مثل یک شخصیت نامرئی در پسزمینه عمل میکند و موفق شده تا بیشتر بیننده را به یک تجربه تماشای عالی نزدیک کند.
وفاداری ساختاری همراه با با خلاقیت

قسمت اول فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما در مقایسه با بازی The Last of Us Part II، وفادار به ساختار روایی کلی آن است، اما در اجرا، راهی مستقل و متفاوت در پیش گرفته است. سازندگان این قسمت از سریال بهجای بازسازی دقیق صحنههای بازی، تمرکز را بر گسترش روانی و زمینهسازی عمیقتر گذاشتهاند.
معرفی زودهنگام ابی، برجستهسازی و پرداختن به رابطهی الی با دینا و همچنین پرداختن بیشتر به محیط و فضای جکسون، همگی تغییراتی هستند که باعث شده سریال یک گام جلوتر از بازی حرکت کند. این انتخابها در راستای این بوده تا داستان با زبان سینما همخوانی داشته باشد و سازندگان به دنبال آن نبودند که فقط جنبههای مختلف بازی را تقلید کنند. در واقع، قسمت اول فصل دوم همانند فصل اول سریال موفق شده بهجای آنکه یک اقتباس صرف باشد، بازآفرینی سینمایی بازی شود؛ یعنی روح بازی را حفظ کند، اما در چارچوب سریال، جهان خود را بسازد.
مقدمهای سنگین برای فصلی خونین

قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us شاید از نظر روایی کم حادثه باشد و اتفاقاتی تأثیرگذار و بسیار بزرگی در آن رخ نداده باشد اما از نظر عاطفی، فلسفی و ساختاری بسیار غنی و تکاندهنده است. این قسمت نهتنها شخصیتها را در آستانه انفجار قرار میدهد، بلکه بیننده را نیز در موقعیت درک عمیقتری از مفاهیم اخلاق، عشق، پشیمانی و فقدان جای میدهد.
سریال آخرین بازمانده از ما با این قسمت نشان میدهد که قصد ندارد صرفاً یک درام آخرالزمانی و زامبی محور باشد، بلکه میخواهد به پرسشهایی بپردازد که فراتر از مرگ و زندگی هستند و مسائل بسیار مهم و تأثیرگذاری همچون مسئولیت، تصمیمگیری و عواقب آن را مورد کاوش و بررسی قرار بدهد.
منبع: gamefa.com