دیالوگهای برتر سریال Daredevil: Born Again – موبوگیم
سریال Daredevil: Born Again یکی از سریالهای مورد انتظار مارول بود که بینندگان زیادی بیصبرانه منتظر آن بودند تا بار دیگر شاهد داستان مت مورداک باشند. این سریال نیز همانند فصلهای قبلی با داستان و نویسندگی بسیار خوب خود توانست تا موفقیت فصلهای قبلی را تکرار کند.
سریال Daredevil: Born Again کیفیت خود در فیلمنامه و دیالوگ شخصیتها حفظ کرد و دیالوگهای عمیق و خوبی را ارائه داده است. همچنین جملات کوتاه که شخصیت یک کاراکتر را بهخوبی نشان میدهند یا به معنایی عمیقتر اشاره دارند نیز جذاب هستند. در ادامه با بهترین دیالوگهای سریال Daredevil: Born Again آشنا خواهید شد.
۱۰- «ما مشغول اجرای عدالت نیستیم، ما در حال مدیریت هرج و مرج هستیم.» – مت مورداک در قسمت ۸

در فصل اول سریال Daredevil: Born Again شاهد بازگشت مت مورداک به عنوان دردویل پس از وقفهای طولانی هستیم، وقفهای که پس از مرگ فاگی پیش آمد. مرگ او مت را بهشدت از کار قهرمانانه دلسرد کرد، چه برسد به علاقهای که به فعالیت در یک دفتر حقوقی کوچک و پرشور داشت، جایی که با فاگی برای کمک به افراد کمبرخوردار همکاری میکرد. او حالا بار دیگر در یک موسسه حقوقی کار میکند تلاش دارد تا از موکلان بیگناه دفاع کند.
مت پس از آن که در جلسهای با یکی از موکلان کنترل خود را از دست میدهد، در گفتوگویی با کیرستن از ناراحتی و نارضایتی نسبت به کار صحبت میکند. او اعتراض میکند که کارهایشان تاثیر خاصی ندارند و هیچ تغییر مثبتی ایجاد نمیشود. این همان محرکی است که او برای بازگشت به عنوان دردویل به آن نیاز داشت، درک اینکه سیستمی که به آن ایمان داشت، فاسد شده و شاید دیگر قابل اصلاح نباشد.
۹- «من طوری تربیت شدم که به بخشش باور داشته باشم؛ اینکه میتوانیم به انسانی بهتر تبدیل شویم.
اما همچنین طوری تربیت شدم که به مجازات و تنبیه نیز باور داشته باشم.» – مت مورداک در قسمت ۱

بسیاری از بهترین دیالوگهای مت مورداک در اولین دیدارش با ویلسون فیسک گفته میشود. آخرین باری که این دو همدیگر را ملاقات کردند، مت او را به پشت میلههای زندان انداخت. حالا پس از اتفاقات دنیای MCU اقدامات تانوس، آن دو دیگر آدمهای سابق نیستند و همه چیز عوض شده است.
این دیالوگ مت مورداک اشاره به باورهای کاتولیکی دارد و ایمان همیشه بخش بزرگی از شخصیت او بوده است. مت باور دارد که ویلسون فیسک میتواند همچنان به راه درست ادامه دهد، اما یادآوری میکند اگر فیسک دوباره به روشهای گذشتهاش بازگردد، بدون تردید به سراغش خواهد رفت.
۸ – «سخت است که با طبیعت وحشی خود کنار بیاییم.» – ویلسون فیسک در قسمت ۱

این دیالوگ نیز در قسمت اول و سر میز شام گفته میشود. با این که ویلسون فیسک و مت مورداک زمانی دشمنهای خونی بودند، اما حالا به نظر این دو خشونت ذاتی خود را کنار گذاشتهاند. مت دیگر به عنوان دردویل فعالیت نمیکند و ویلسون فیسک نیز درگیر جرم و جنایت نیست. در این دیالوگ ویلسون فیسک تایید میکند که هنوز خشونتی در درون او زنده است، البته به طور همزمان به وجود این خشونت در مت نیز اشاره میکند.
مت سعی میکند تا تاکید کند هیچ شباهتی به او ندارد، اما در عین حال در درون خودش میپذیرد که فیسک بیراه نمیگوید. ادعاهای فیسک بعدها ثابت میشوند، زمانی که مت در مبارزاتش از درد لذت میبرد و ضربههایی را بیدلیل تحمل میکند، فقط برای اینکه دوباره حس زنده بودن را تجربه کند. بدون شک، چیزی فراتر از نوعدوستی و کمک به دیگران در انگیزه مت مرداک برای تبدیل شدن به دردویل پنهان شده است.
۷- «فکر نمیکنم برای درخواست کمک اومده باشی، فکر میکنم اومدی از من اجازه بگیری.» پانیشر در قسمت ۴

بازگشت شخصیت پانیشر یکی از مورد انتظارترین بخشهای Daredevil: Born Again بود و این سریال به خوبی توانست تا ترکیب بین دردویل و پانیشر را دوباره زنده کند. مت مرداک پس از مدتها برای اولین بار دوباره با فرانک کسل روبهرو میشود، زمانیکه در جریان تحقیقات خود به پوکهی گلولهای با لوگوی او برمیخورد و مخفیگاه پنهانش را کشف میکند. او تلاش میکند تا پانیشر را با خود همراه کند، اما فرانک این تصمیم را ندارد.
در قسمت اول، دردویل بیش از هر زمان دیگری به شکستن قانون نکشتن دیگران خود نزدیک میشود؛ او بولزآی را با نیت کشتن از روی پشتبام به پایین پرتاب میکند، هرچند بولزآی زنده میماند. پانیشر نیز به این موضوع اشاره میکند، با اینکه مت ادعاهای فرانک را رد میکند، اما فرانک کاملاً درست میگوید و شاید در اعماق وجودش، بخشی از دردویل آرزو میکند که ای کاش فرانک میتوانست او را قانع کند تا اصول اخلاقیاش را کنار بگذارد و دشمنانش را برای همیشه از میان بردارد.
۶- «نمیتوانم باور کنم که یک تراژدی باید همهچیز را نابود میکرد.» – مت مورداک در قسمت ۱

اگرچه این سریال به وعدهاش برای بازگرداندن کارن و فاگی عمل میکند، اما هیچکدام از آنها برای مدت طولانی در داستان باقی نمیمانند. با این حال، کارن در همان دقایق کوتاه حضورش روی صفحه نمایش، تاثیر عمیقی بر جای میگذارد. کارن جملات تندی را به مت میگوید تا روحیه شکستناپذیری او را احیا کند. در ماههای پس از قتل، به نظر میرسد که رابطهی مت و کارن کمرنگ میشود؛ کارن برای مدتی قطع ارتباط میکند و حتی قهرمانی را کنار میگذارد.
کارن بهشدت از تصمیم مت برای کنار گذاشتن نقش دردویل انتقاد میکند، و مهمتر از آن، از اینکه اجازه داده رابطهی خودشان بهجای اینکه با مرگ فاگی مستحکمتر شود، رو به زوال برود. بعدها، مت تلاش میکند تا آشتی کند و به او میگوید که مرگ فاگی لزوماً نباید پایان رابطهشان باشد. اما کارن میگوید که در هر صورت این اتفاق افتاده است.
۵- «بهش عادت کردم.» – کینگپین در قسمت ۲

پیشرفت کینگپیت تا مقام شهرداری قطعا بدون چالش نبوده است. تعداد کمی از مقامات منتخب در نیویورک میتوانند بهراحتی گذشتهی ویلسون فیسک بهعنوان یک ارباب جرم و جنایت سازمانیافته را فراموش کنند؛ کسی که بارها زندانی شده و تنها در پی اتفاقات مبهم پس از اقدامات تانوس موفق به فرار شده است. با این وجود، دوران شهرداری ویلسون پر از دشمنانی است که او را احاطه کردهاند.
شیلا ریورا، دستیار شهردار، در این قسمت با صراحت میگوید که بیشتر افراد بانفوذ نیویورک از او متنفرند. ویلسون نیز با خونسردی این دیالوگ را میگوید. چه در دنیای جنایت و چه در تجارت، او هیچوقت شخصیت محبوبی نبوده است. شهردار شدن کینگپین مبتنی بر جلب لطف و همکاری دیگران نیست؛ او از زور، باجگیری و حتی خشونت برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند، بنابراین اصلاً مهم نیست مردم او را دوست داشته باشند یا نه.
۴- «تو لهجهام رو شناختی، ولی انگار هیچی از اهمیت روز پاتریک مقدس برای یه پروتستان نمیدونی، مگه نه؟» – دولین در قسمت ۵

قسمت پنجم تا حدی حالوهوای یک اپیزود مستقل و سرگرمکننده دارد. در این قسمت، جنایتکار ایرلندی، دولین، همراه با گروهش، در روز پاتریک مقدس برای بهدست آوردن یک جواهر قیمتی، دست به سرقت از بانک میزند. کارآگاه انجی کیم بهعنوان مذاکرهکنندهی اصلی، تمام تلاشش را میکند تا زمان بخرد و آرامش خود را حفظ کند. او سعی دارد با شوخیهایی دربارهی لهجهی ایرلندی دولین، او را از کشتن گروگانها منصرف کند.
دولین در کشور ایرلند شمال به دنیا آمده که کشوری پروتستاننشین است، نه کاتولیک. به همین دلیل، آنها تعطیلات کاتولیکی مانند روز پاتریک مقدس را به رسمیت نمیشناسند و دولین هم این روز را چیزی جز یک روز عادی نمیبیند. با توجه به شکاف عمیق میان پروتستانها و کاتولیکهای ایرلندی، این موضوع هشداری جدی برای کارآگاه کیم است تا محتاط باشد و بیش از حد به مهارتهایش اعتماد نکند. در عین حال، این نکتهی فرهنگی جزئی اما جالبی است برای تماشاگرانی که با فرهنگ ایرلند آشنایی ندارند.
۳- «الان فقط یه سوال توی ذهنت هست، این که میتونم به موقع خودمو به در برسونم؟» – میوز در قسمت ۷

در سریال Daredevil: Born Again شرور جدیدی به اسم میوز معرفی میشود، یک قاتل زنجیرهای روانی و نقابدار که در نیویورک فعالیت میکند و تا زمانی که دردویل از وجود او باخبر شود، بیش از ۶۰ نفر را به قتل رسانده است. میوز که خود را یک هنرمند میداند، نقاشیهای دیوانهواری خلق میکند که با خون قربانیانش کشیده شدهاند. گذشته و هویت واقعی او تا قسمت هفتم همچنان در هالهای از ابهام است، تا اینکه مشخص میشود دکتر هیثر گلن بهعنوان روانپزشک او فعالیت میکرده است.
هیثر در یکی از جلسات درمانیاش به حقیقتی ترسناک پی میبرد. باستین چهرهی واقعیاش را نشان میدهد و به سمت هیثر نزدیک میشود و امید فرار او را با این دیالوگ به سخره میگیرد. این صحنه او را به یکی از آزاردهندهترین شرورهایی تبدیل میکند که در سالهای اخیر وارد دنیای سینمایی مارول شدهاند.
۲- «کار درستی بود.» – ببر سفید در قسمت ۳

در سریال Daredevil: Born Again قهرمان نقابدار دیگری با ماسک سفید حضور دارد که نقطه مقابل میوز است. زمانی که او به قتل یک افسر پلیس متهم میشود، از مت مورداک درخواست کمک میکند. مت با تمام توان وارد عمل میشود و هویت واقعی او را بهعنوان هکتور آیالا فاش میکند. او با فراخواندن مجموعهای از شاهدان معتبر، تلاش میکند تمایل هکتور به حمایت از بیگناهان را اثبات کند.
وقتی از هکتور پرسیده میشود که چرا دست به این کارها میزند، او اینگونه پاسخ داد. همین جمله باعث شد تا هیئت منصفه به او اعتماد کنند و حکم به بیگناهیاش بدهند. با این حال، متاسفانه آزادی هکتور دوام چندانی ندارد.
۱- «من با این فنبویها بچهبازی نمیکنم، دارم تیکهتیکشون میکنم.» – پانیشر در قسمت ۹

یکی از بهترین لحظات این سریال وقتی است که پانیشر از کسانی که نماد او را به نفع خود استفاده کردند، انتقام میگیرد. با تماسی از کارن پیج، فرانک حاضر میشود به دردویل در مقابله با افسران فاسد نیروی ویژهای که او را قهرمان خود میدانند، کمک کند، البته به این شرط که از روشهای مرگبار همیشگیاش استفاده کنند.
در منبع اصلی، پانیشر تنها به پلیسهای فاسدی که از نماد او استفاده میکنند، یک تذکر جدی میدهد، اما در سریال او از خشنتر نشان دادن خود هراسی ندارد. این تفاوت با منبع اصلی نشان میدهد که سریال Daredevil: Born Again از شخصیتهای خود و نحوه پردازش آنها آگاه است، به همین دلیل است که دیالوگهای خوبی برای آنها نوشته است و به یادماندنی هستند.
منبع: Screenrant
منبع: gamefa.com